گر من از سرزنش مدعیان اندیشم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 341 گر من از سرزنش مدعیان اندیشمشیوه مستی و رندی نرود از پیشمزهد رندان نوآموخته راهی بدهیستمن که بدنام جهانم چه صلاح اندیشمشاه شوریده سران خوان من بیسامان رازان که در کم خردی از همه عالم بیشمبر جبین نقش کن از خون دل من خالیتا بدانند که قربان تو کافرکیشماعتقادی بنما و بگذر بهر خداتا در این خرقه ندانی که چه نادرویشمشعر خونبار من ای باد بدان یار رسانکه ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشممن اگر باده خورم ور نه چه کارم با کسحافظ راز خود و عارف وقت خویشم من که از آتش دل چون خم می در جوشم حجاب چهره جان میشود غبار تنم پرینت 742 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر