چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 22 چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاستسخن شناس نهای جان من خطا این جاستسرم به دنیی و عقبی فرو نمیآیدتبارک الله از این فتنهها که در سر ماستدر اندرون من خسته دل ندانم کیستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاستدلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرببنال هان که از این پرده کار ما به نواستمرا به کار جهان هرگز التفات نبودرخ تو در نظر من چنین خوشش آراستنخفتهام ز خیالی که میپزد دل منخمار صدشبه دارم شرابخانه کجاستچنین که صومعه آلوده شد ز خون دلمگرم به باده بشویید حق به دست شماستاز آن به دیر مغانم عزیز میدارندکه آتشی که نمیرد همیشه در دل ماستچه ساز بود که در پرده میزد آن مطربکه رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواستندای عشق تو دیشب در اندرون دادندفضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست خیال روی تو در هر طریق همره ماست پرینت 761 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر