هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 258 هزار شکر که دیدم به کام خویشت بازز روی صدق و صفا گشته با دلم دمسازروندگان طریقت ره بلا سپرندرفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فرازغم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیبکه نیست سینه ارباب کینه محرم رازاگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیستمن آن نیم که از این عشقبازی آیم بازچه گویمت که ز سوز درون چه میبینمز اشک پرس حکایت که من نیم غمازچه فتنه بود که مشاطه قضا انگیختکه کرد نرگس مستش سیه به سرمه نازبدین سپاس که مجلس منور است به دوستگرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بسازغرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیستجمال دولت محمود را به زلف ایازغزل سرایی ناهید صرفهای نبرددر آن مقام که حافظ برآورد آواز روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چاپ 739 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر