هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 321 هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدمهر گه که یاد روی تو کردم جوان شدمشکر خدا که هر چه طلب کردم از خدابر منتهای همت خود کامران شدمای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سایه تو بلبل باغ جهان شدماول ز تحت و فوق وجودم خبر نبوددر مکتب غم تو چنین نکته دان شدمقسمت حوالتم به خرابات میکندهر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدمآن روز بر دلم در معنی گشوده شدکز ساکنان درگه پیر مغان شدمدر شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام می به کام دل دوستان شدماز آن زمان که فتنه چشمت به من رسیدایمن ز شر فتنه آخرزمان شدممن پیر سال و ماه نیم یار بیوفاستبر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدمدوشم نوید داد عنایت که حافظابازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم چاپ 708 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر