مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 318 مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردمتو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دمبه سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داریبه درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردمنه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردمندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم همکه بر خاکم روان گردی به گرد دامنت گردمفرورفت از غم عشقت دمم دم میدهی تا کیدمار از من برآوردی نمیگویی برآوردمشبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجستمرخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردمکشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویتنهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردمتو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میدهچو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم فاش میگویم و از گفته خود دلشادم سالها پیروی مذهب رندان کردم چاپ 841 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر