مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 327 مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارمهواداران کویش را چو جان خویشتن دارمصفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویمفروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارمبه کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصلچه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارممرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدشفراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارمگرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازندبحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارمسزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانیچو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارمالا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانهکه من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارمخدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نهکه من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارمچو در گلزار اقبالش خرامانم بحمداللهنه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارمبه رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکنچه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم پرینت 864 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر