لبش میبوسم و در میکشم می مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 431 لبش میبوسم و در میکشم میبه آب زندگانی بردهام پینه رازش میتوانم گفت با کسنه کس را میتوانم دید با ویلبش میبوسد و خون میخورد جامرخش میبیند و گل میکند خویبده جام می و از جم مکن یادکه میداند که جم کی بود و کی کیبزن در پرده چنگ ای ماه مطربرگش بخراش تا بخروشم از ویگل از خلوت به باغ آورد مسندبساط زهد همچون غنچه کن طیچو چشمش مست را مخمور مگذاربه یاد لعلش ای ساقی بده مینجوید جان از آن قالب جداییکه باشد خون جامش در رگ و پیزبانت درکش ای حافظ زمانیحدیث بی زبانان بشنو از نی به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی پرینت 789 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر