فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 382 فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوانلب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جانآن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرودگو نفسی که روح را میکنم از پی اش روانای که طبیب خستهای روی زبان من ببینکاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبانگر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفتهمچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوانحال دلم ز خال تو هست در آتشش وطنچشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوانبازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببیننبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشانآن که مدام شیشهام از پی عیش داده استشیشهام از چه میبرد پیش طبیب هر زمانحافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتمترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان گر چه ما بندگان پادشهیم چندان که گفتم غم با طبیبان چاپ 825 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر