سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 470 سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیدل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمیچشم آسایش که دارد از سپهر تیزروساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمیزیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفتصعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمیسوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگلشاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمیدر طریق عشقبازی امن و آسایش بلاستریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمیاهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیستره روی باید جهان سوزی نه خامی بیغمیآدمی در عالم خاکی نمیآید به دستعالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیخیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیمکز نسیمش بوی جوی مولیان آید همیگریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشقکاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی انت روائح رند الحمی و زاد غرامی ز دلبرم که رساند نوازش قلمی چاپ 864 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر