سحرگاهان که مخمور شبانه مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 428 سحرگاهان که مخمور شبانهگرفتم باده با چنگ و چغانهنهادم عقل را ره توشه از میز شهر هستیش کردم روانهنگار می فروشم عشوهای دادکه ایمن گشتم از مکر زمانهز ساقی کمان ابرو شنیدمکه ای تیر ملامت را نشانهنبندی زان میان طرفی کمرواراگر خود را ببینی در میانهبرو این دام بر مرغی دگر نهکه عنقا را بلند است آشیانهکه بندد طرف وصل از حسن شاهیکه با خود عشق بازد جاودانهندیم و مطرب و ساقی همه اوستخیال آب و گل در ره بهانهبده کشتی می تا خوش برانیماز این دریای ناپیداکرانهوجود ما معماییست حافظکه تحقیقش فسون است و فسانه چراغ روی تو را شمع گشت پروانه ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می چاپ 791 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر