سالها دل طلب جام جم از ما میکرد مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 143 سالها دل طلب جام جم از ما میکردوان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکردگوهری کز صدف کون و مکان بیرون استطلب از گمشدگان لب دریا میکردمشکل خویش بر پیر مغان بردم دوشکو به تایید نظر حل معما میکرددیدمش خرم و خندان قدح باده به دستو اندر آن آینه صد گونه تماشا میکردگفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیمگفت آن روز که این گنبد مینا میکردبی دلی در همه احوال خدا با او بوداو نمیدیدش و از دور خدا را میکرداین همه شعبده خویش که میکرد این جاسامری پیش عصا و ید بیضا میکردگفت آن یار کز او گشت سر دار بلندجرمش این بود که اسرار هویدا میکردفیض روح القدس ار باز مدد فرمایددیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکردگفتمش سلسله زلف بتان از پی چیستگفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد چاپ 638 رتبه بندی این مطلب: 4.0 کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر