زان یار دلنوازم شکریست با شکایت مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 94 زان یار دلنوازم شکریست با شکایتگر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایتبی مزد بود و منت هر خدمتی که کردمیا رب مباد کس را مخدوم بی عنایترندان تشنه لب را آبی نمیدهد کسگویی ولی شناسان رفتند از این ولایتدر زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جاسرها بریده بینی بی جرم و بی جنایتچشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندیجانا روا نباشد خون ریز را حمایتدر این شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز گوشهای برون آی ای کوکب هدایتاز هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزودزنهار از این بیابان وین راه بینهایتای آفتاب خوبان میجوشد اندرونمیک ساعتم بگنجان در سایه عنایتاین راه را نهایت صورت کجا توان بستکش صد هزار منزل بیش است در بدایتهر چند بردی آبم روی از درت نتابمجور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایتعشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظقرآن ز بر بخوانی در چارده روایت چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت چاپ 800 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر