روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 257 روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیردر لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیرترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیرچنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیردر سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیرصوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم درباز و به زر سیمبری در بر گیردوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیرمیل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باشبر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیررفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشمگونهام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیرحافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ راکه ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز چاپ 720 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر