روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 352 روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنمدر لباس فقر کار اهل دولت میکنمتا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرامدر کمینم و انتظار وقت فرصت میکنمواعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخندر حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنمبا صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوستو از رفیقان ره استمداد همت میکنمخاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از اینلطفها کردی بتا تخفیف زحمت میکنمزلف دلبر دام راه و غمزهاش تیر بلاستیاد دار ای دل که چندینت نصیحت میکنمدیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوشزین دلیریها که من در کنج خلوت میکنمحافظم در مجلسی دردی کشم در محفلیبنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم حاشا که من به موسم گل ترک می کنم من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم پرینت 758 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر