روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 20 روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاستمی ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواستنوبه زهدفروشان گران جان بگذشتوقت رندی و طرب کردن رندان پیداستچه ملامت بود آن را که چنین باده خورداین چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاستباده نوشی که در او روی و ریایی نبودبهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاستما نه رندان ریاییم و حریفان نفاقآن که او عالم سر است بدین حال گواستفرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیموان چه گویند روا نیست نگوییم رواستچه شود گر من و تو چند قدح باده خوریمباده از خون رزان است نه از خون شماستاین چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بودور بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست پرینت 853 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر