دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 349 دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنمگفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنمقامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشمدوستان از راست میرنجد نگارم چون کنمنکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنمزردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناهساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنمای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کیربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنممن که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوستصد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنمای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کنتا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم چاپ 817 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر