دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 314 دوش بیماری چشم تو ببرد از دستملیکن از لطف لبت صورت جان میبستمعشق من با خط مشکین تو امروزی نیستدیرگاه است کز این جام هلالی مستماز ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جوردر سر کوی تو از پای طلب ننشستمعافیت چشم مدار از من میخانه نشینکه دم از خدمت رندان زدهام تا هستمدر ره عشق از آن سوی فنا صد خطر استتا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستمبعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسودچون به محبوب کمان ابروی خود پیوستمبوسه بر درج عقیق تو حلال است مراکه به افسوس و جفا مهر وفا نشکستمصنمی لشکریم غارت دل کرد و برفتآه اگر عاطفت شاه نگیرد دستمرتبت دانش حافظ به فلک برشده بودکرد غمخواری شمشاد بلندت پستم بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم چاپ 806 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر