در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 490 در همه دیر مغان نیست چو من شیداییخرقه جایی گرو باده و دفتر جاییدل که آیینه شاهیست غباری دارداز خدا میطلبم صحبت روشن راییکردهام توبه به دست صنم باده فروشکه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایینرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنجنروند اهل نظر از پی نابیناییشرح این قصه مگر شمع برآرد به زبانور نه پروانه ندارد به سخن پرواییجویها بستهام از دیده به دامان که مگردر کنارم بنشانند سهی بالاییکشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوستگشت هر گوشه چشم از غم دل دریاییسخن غیر مگو با من معشوقه پرستکز وی و جام میام نیست به کس پرواییاین حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفتبر در میکدهای با دف و نی ترساییگر مسلمانی از این است که حافظ داردآه اگر از پی امروز بود فردایی ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی چاپ 873 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر