در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 218 در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بودتا ابد جام مرادش همدم جانی بودمن همان ساعت که از می خواستم شد توبه کارگفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بودخود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوشهمچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بودبی چراغ جام در خلوت نمییارم نشستزان که کنج اهل دل باید که نورانی بودهمت عالی طلب جام مرصع گو مباشرند را آب عنب یاقوت رمانی بودگر چه بیسامان نماید کار ما سهلش مبینکاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بودنیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدارخودپسندی جان من برهان نادانی بودمجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میاننستدن جام می از جانان گران جانی بوددی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شرابای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود مسلمانان مرا وقتی دلی بود کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود چاپ 747 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر