برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 35 برو به کار خود ای واعظ این چه فریادستمرا فتاد دل از ره تو را چه افتادستمیان او که خدا آفریده است از هیچدقیقهایست که هیچ آفریده نگشادستبه کام تا نرساند مرا لبش چون ناینصیحت همه عالم به گوش من بادستگدای کوی تو از هشت خلد مستغنیستاسیر عشق تو از هر دو عالم آزادستاگر چه مستی عشقم خراب کرد ولیاساس هستی من زان خراب آبادستدلا منال ز بیداد و جور یار که یارتو را نصیب همین کرد و این از آن دادستبرو فسانه مخوان و فسون مدم حافظکز این فسانه و افسون مرا بسی یادست رواق منظر چشم من آشیانه توست تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست پرینت 931 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر