آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 361 آن که پامال جفا کرد چو خاک راهمخاک میبوسم و عذر قدمش میخواهممن نه آنم که ز جور تو بنالم حاشابنده معتقد و چاکر دولتخواهمبستهام در خم گیسوی تو امید درازآن مبادا که کند دست طلب کوتاهمذره خاکم و در کوی توام جای خوش استترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهمپیر میخانه سحر جام جهان بینم دادو اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهمصوفی صومعه عالم قدسم لیکنحالیا دیر مغان است حوالتگاهمبا من راه نشین خیز و سوی میکده آیتا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهممست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبودآه اگر دامن حسن تو بگیرد آهمخوشم آمد که سحر خسرو خاور میگفتبا همه پادشهی بنده تورانشاهم گر از این منزل ویران به سوی خانه روم دیدار شد میسر و بوس و کنار هم چاپ 824 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر