آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دسته ها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 31 آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب استیا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب استتا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسدهر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب استکشته چاه زنخدان توام کز هر طرفصد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب استشهسوار من که مه آیینه دار روی اوستتاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب استعکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رودر هوای آن عرق تا هست هر روزش تب استمن نخواهم کرد ترک لعل یار و جام میزاهدان معذور داریدم که اینم مذهب استاندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زینبا سلیمان چون برانم من که مورم مرکب استآن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزندقوت جان حافظش در خنده زیر لب استآب حیوانش ز منقار بلاغت میچکدزاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست چاپ 723 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر