سخنی از بزرگان...
ثبتنام
ورود | ثبت نام
ریاضی
فرمول های ریاضی
آموزش ریاضی
نمونه سوال ریاضی
کارشناسی ارشد ریاضی
دکترا
اخبار عمومی ریاضی
معما و تست هوش
رویدادهای ریاضی (کنفرانس و سمینارهای ریاضی)
علوم و تکنولوژی
ماشین ها
صنعت و تجارت
صنایع و کارآفرینی
رموز کسب درآمد
آموزش برنامه نویسی
آموزش برنامه نویسی جاوااسکریپت
آموزش زبان برنامه نویسی سی C
آموزش زبان
آموزش زبان آلمانی
آموزش زبان انگلیسی
جانوران و گیاهان
دایناسورها
انواع محیط های زندگی
گیاهان
ادبیات فارسی
شعر و غزل
شیمی
الکترو شیمی
ژئو شیمی
علم شیمی
مطالب درسی
جذابیت های شیمی
نانو شیمی
شیمی تجزیه
شیمی آلی
صلاح های شیمیایی
مطالب جالب شیمی
بمب های شیمیایی
شیمی عمومی
شیمی سبز
جغرافیا
جغرافیای ایران
جغرافیای جهان
پزشکی
دانستنیهای بارداری و زایمان
دانستنیهای قبل از ازدواج
روانشناسی
دانستنیهای جنسی
روش های درمانی
دانستنی های پزشکی
مطالب جالب پزشکی
دندانپزشکی
روانپزشکی
طب سنتی
گیاهان دارویی
فیزیک
مطالب علمی فیزیک
مطالب جالب فیزیک
نجوم
مطالب علمی نجوم
مطالب جالب نجوم
مشاوره
مشاوره تحصیلی
مشاوره سلامت
مشاوره های تربیتی
مشاوره های زندگی مشترک
مشاوره های مذهبی
تاریخ و جغرافیا
فرهنگ و هنر
علوم انسانی
معرفی
مشاهیر
معرفی رشته های دانشگاهی
معرفی دانشگاه ها
خانه
مقالات
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
ادبیات فارسی
,
شعر و غزل
,
دیوان حافظ
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
تاریخ انتشار:
1395/12/05
نام نویسنده:
SuperUserAccount
بازدید:
790 نفر
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
مطالب مرتبط
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
سلامی چو بوی خوش آشنایی
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
شما در پاسخ به
نظر شما اضافه شد، اما ابتدا باید تایید شود.
نظر خود را برای ما بنویسید
*
نام و نام خانوادگی
لطفا نام خود را وارد کنید
*
ایمیل
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد کنید
لطفا آدرس ایمیل معتبر وارد کنید
*
متن پیام
لطفا یک نظری بنویسید
ثبت و ارسال