سخنی از بزرگان...
ثبتنام
ورود | ثبت نام
ریاضی
فرمول های ریاضی
آموزش ریاضی
نمونه سوال ریاضی
کارشناسی ارشد ریاضی
دکترا
اخبار عمومی ریاضی
معما و تست هوش
رویدادهای ریاضی (کنفرانس و سمینارهای ریاضی)
علوم و تکنولوژی
ماشین ها
صنعت و تجارت
صنایع و کارآفرینی
رموز کسب درآمد
آموزش برنامه نویسی
آموزش برنامه نویسی جاوااسکریپت
آموزش زبان برنامه نویسی سی C
آموزش زبان
آموزش زبان آلمانی
آموزش زبان انگلیسی
جانوران و گیاهان
دایناسورها
انواع محیط های زندگی
گیاهان
ادبیات فارسی
شعر و غزل
شیمی
الکترو شیمی
ژئو شیمی
علم شیمی
مطالب درسی
جذابیت های شیمی
نانو شیمی
شیمی تجزیه
شیمی آلی
صلاح های شیمیایی
مطالب جالب شیمی
بمب های شیمیایی
شیمی عمومی
شیمی سبز
جغرافیا
جغرافیای ایران
جغرافیای جهان
پزشکی
دانستنیهای بارداری و زایمان
دانستنیهای قبل از ازدواج
روانشناسی
دانستنیهای جنسی
روش های درمانی
دانستنی های پزشکی
مطالب جالب پزشکی
دندانپزشکی
روانپزشکی
طب سنتی
گیاهان دارویی
فیزیک
مطالب علمی فیزیک
مطالب جالب فیزیک
نجوم
مطالب علمی نجوم
مطالب جالب نجوم
مشاوره
مشاوره تحصیلی
مشاوره سلامت
مشاوره های تربیتی
مشاوره های زندگی مشترک
مشاوره های مذهبی
تاریخ و جغرافیا
فرهنگ و هنر
علوم انسانی
معرفی
مشاهیر
معرفی رشته های دانشگاهی
معرفی دانشگاه ها
خانه
مقالات
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
ادبیات فارسی
,
شعر و غزل
,
دیوان حافظ
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
تاریخ انتشار:
1395/12/05
نام نویسنده:
SuperUserAccount
بازدید:
783 نفر
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
مطالب مرتبط
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
سلامی چو بوی خوش آشنایی
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
شما در پاسخ به
نظر شما اضافه شد، اما ابتدا باید تایید شود.
نظر خود را برای ما بنویسید
*
نام و نام خانوادگی
لطفا نام خود را وارد کنید
*
ایمیل
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد کنید
لطفا آدرس ایمیل معتبر وارد کنید
*
متن پیام
لطفا یک نظری بنویسید
ثبت و ارسال