پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 110 پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتادوان راز که در دل بنهفتم به درافتاداز راه نظر مرغ دلم گشت هواگیرای دیده نگه کن که به دام که درافتاددردا که از آن آهوی مشکین سیه چشمچون نافه بسی خون دلم در جگر افتاداز رهگذر خاک سر کوی شما بودهر نافه که در دست نسیم سحر افتادمژگان تو تا تیغ جهان گیر برآوردبس کشته دل زنده که بر یک دگر افتادبس تجربه کردیم در این دیر مکافاتبا دردکشان هر که درافتاد برافتادگر جان بدهد سنگ سیه لعل نگرددبا طینت اصلی چه کند بدگهر افتادحافظ که سر زلف بتان دست کشش بودبس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد دیر است که دلدار پیامی نفرستاد عکس روی تو چو در آینه جام افتاد پرینت 991 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر