بالابلند عشوه گر نقش باز من مدیر ارشد رایشمند / پنجشنبه, 05 اسفند,1395 / دستهها: ادبیات فارسی, شعر و غزل, دیوان حافظ غزل شمارهی 400 بالابلند عشوه گر نقش باز منکوتاه کرد قصه زهد دراز مندیدی دلا که آخر پیری و زهد و علمبا من چه کرد دیده معشوقه باز منمیترسم از خرابی ایمان که میبردمحراب ابروی تو حضور نماز منگفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشقغماز بود اشک و عیان کرد راز منمست است یار و یاد حریفان نمیکندذکرش به خیر ساقی مسکین نواز منیا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آنگردد شمامه کرمش کارساز مننقشی بر آب میزنم از گریه حالیاتا کی شود قرین حقیقت مجاز منبر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنمتا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز منزاهد چو از نماز تو کاری نمیرودهم مستی شبانه و راز و نیاز منحافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبابا شاه دوست پرور دشمن گداز من کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من پرینت 681 رتبه بندی این مطلب: بدون رتبه کلمات کلیدی: حافظ دیوان حافظ مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند تماس با نویسنده مطالب مرتبط می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سلامی چو بوی خوش آشنایی به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی نوشتن یک نظر نام: لطفا نام خود را وارد نمایید. ایمیل: لطفا یک آدرس ایمیل وارد نمایید لطفا یک آدرس ایمیل معتبر وارد نمایید نظر: لطفا یک نظر وارد نمایید موافقم این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و محتوای شما را جمعآوری میکند تا بتوانیم نظرات درج شده در وبسایت را پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر خطمشی رازداری و شرایط استفاده< /a> که در آن اطلاعات بیشتری در مورد مکان، چگونگی و چرایی ذخیره داده های شما دریافت خواهید کرد. شما باید این قوانین را بخوانید و قبول کنید. افزودن نظر