افراط نکنید! حتی در گفتن «دوستت دارم»
معتقدم چیزی بهنام عشق در شروع یک رابطه وجود ندارد و آنچه در ابتدا وجود دارد نیازهای اساسی یک زن و مرد در یک رابطه است که بخش عمدهای از آن فطری و بخش دیگر آن آموزشی است.
عشق، همان حکایت همیشه و دیرینه بشر. همه ما آن را تجربه کرده یا از دیگران شنیدهایم. گویا شنیدن و دیدن داستانهای عاشقانه برای ما از همه چیز شیرینتر است چراکه عشق و ماجراهای عاشقانه بارها و بارها دستمایه کارگردانان، موسیقیدانان و هنرمندان زیادی قرار گرفته و هنوز هم عطش برای آن وجود دارد. هرکس در عشق زبان خاص خود را دارد اما کمتر کسی را میبینیم که با شخصیت عاشقپیشه، شکست خورده یا معشوق داستانهای عاشقانه همذاتپنداری نکند یا علاقهای به دنبالکردن داستان نداشته باشد. این روزها داستان عشق «فرهاد» و «شهرزاد» نقل محافل است و کمتر کسی را میبینیم که در این باره صحبتی نکند. در این شماره سراغ حسن عسگریفر، روانشناس رفتیم تا درباره عشق، شکست عاطفی، صبوری در راه عاشقی و... برایتان بنویسیم.
عشق در شروع رابطه همان نیازهای اساسی است
معتقدم چیزی بهنام عشق در شروع یک رابطه وجود ندارد و آنچه در ابتدا وجود دارد نیازهای اساسی یک زن و مرد در یک رابطه است که بخش عمدهای از آن فطری و بخش دیگر آن آموزشی است. اینکه ما میگوییم نیازهای متفاوت مرد و زن یعنی اگر یک مرد بتواند حداقل نیازهای روحی و روانی یک زن را ارضا و اقناع کند، یعنی یک اصل کلی حمایتگری را داشته باشد، این مرد برای زن جذابیت ایجاد میکند. طول این جذابیت باعث ایجاد وابستگی عاطفی میشود. مقابل این قضیه برای دنیای مردانه است که این دنیای مردانه عمدتا کلنگر است (برخلاف زن که جزءنگر است). مرد براساس اصل لذت وارد رابطه میشود و اگر زنی از زیباییهایی برخوردار باشد میتواند مرد را به خود جلب کند.
زیبایی هم معنای زیبایی ظاهری و هم زیباییهای باطنی و رفتاری است که مرد را به سمت یک زن جذب میکند. یعنی زن و مرد بتوانند دنیای عاطفی، روانی و نقشهای زن و مرد را ارضا کنند و از لحاظ این نیازها تامینکننده باشند؛ آنوقت است که وابستگی عاطفی که ما آن را عشق مینامیم شکل میگیرد و یک رابطه آغاز میشود. آن زمان که زن و مرد یکدیگر را برای اینکه نیازهای همدیگر را بهخوبی اقناع میکنند میخواهند. وقتی با این نگاه وارد میشویم، درمییابیم که وارد یک ارتباط شراکتی شدهایم که اگر سهم روانی، جنسی، عاطفی و... خود را میگیری، باید همین نقشها را هم برای طرف مقابل ایفا کنی، ضوابط و مرزها رعایت و بهموقع برای رفع نیازها اقدام شود. این ارتباط دوطرفه محکم میتواند تعریفی از وابستگی عاطفی یا همان عشق باشد.
عشق مفهومی فانتزی نیست
عشق یک مفهوم فانتزی نیست که افراد فکر میکنند نیمه گمشده خود را پیدا کردهاند، همه چیز را در او میبینند و حاضرند هر کاری برای رضایت او انجام دهند. سوالی که پیش میآید این است که اگر چنین چیزی درباره عشق وجود داشته باشد، زمانی که طرف مقابل سرویسهای موردنیاز من را ارائه ندهد عکسالعملام چه خواهد بود؟ مسلما همان فردی که تصور میکرده نیمه گمشده خود را یافته در چنین رابطهای نخواهد ماند، این است که دلدادگی و عشق مفهومی فانتزی نیست و اگر صورت صحیحی به خود نگیرد از بین میرود. یک کلام فانتزی و سمبلیک بهنام عشق وجود دارد که همه ما دوست داریم آن را به رابطه خود بچسبانیم اما اگر واقعبینانه نگاه کنیم متوجه میشویم که این رابطه زمانی معنا و استحکام پیدا میکند که خودخواهیهای هر دو طرف در آن ارضا شود و در غیر این صورت رابطه عاشقانه ادامه پیدا نخواهد کرد.
نمیتوان دائم در اندوه از دست دادن ماند
همه ما آدمهای خودخواهی هستیم که بهدنبال کسانی میگردیم که نیازهای مختلف ما را آنطور که میخواهیم و به بهترین نحو و بهترین زمان برآورده کند. وقتی تصور کردیم که چنین کسی را یافتهایم احساس عشق در ما بهوجود میآید. بسیاری از کسانی که این احساس را دارند، ممکن است به دلایل مختلف و بسیار زیاد، نتوانند به معشوق خود برسند و ادامه زندگی و ازدواج را داشته باشند. این روزها کسانی که چنین اتفاقی را تجربه میکنند مسلما ناراحت و سرخورده میشوند اما پس از مدتی موضوع را فراموش کرده و بهدنبال شخص دیگری هستند که این نیازها را برآورده کند.
شاید در گذشته بیشتر شاهد این بودیم که افراد در برابر نرسیدن به معشوق خود ناراحتی زیاد و طولانیمدت نشان میدادند و مدتها صبر میکردند تا عشق خود را بهدست آورند، اما الان ماهیت عشقها اگرچه تغییر کمی کرده اما زمان کمتری را به خود اختصاص میدهند؛ خصوصا عشقهای نابالغ که هنوز چندان مستحکم نشده است. اینکه کسی پس از نرسیدن به معشوق خود، مسئله را بپذیرد و دائم در حالت غم و اندوه بیش از حد باقی نماند نه تنها بد نیست بلکه طبیعی است. قطعا آدمها باید برای آنچه میخواهند تلاش کنند
نمیتوان دائم در اندوه از دست دادن معشوق ماند
ابراز عشق لازم است!
شاید برخی افراد تصور کنند که امروزه آدمها از ابراز عشق میترسند و نمیخواهند این موضوع را به طرف مقابل بگویند، اما اینطور نیست. اتفاقا در شروع یک رابطه این ابراز کردن خصوصا به شکل کلامی خیلی زیاد است و هر دو طرف یا یکی از آنها این موضوع را بیان میکنند. اصلا اگر ابراز عشق و علاقه وجود نداشته باشد که رابطه آغاز نمیشود. اما مشکل در اینجاست که برخی از ما بعد از ایجاد و شروع رابطه، حد متعادل را در ابراز عشق و علاقه خود در پیش نمیگیریم. ما میبینیم که همه به هم «دوستت دارم» و «عاشقتم» را میگویند و کسانی که درایت بیشتری دارند کمی با شک و شبهه بیشتری وارد چنین رابطهای میشوند که فرد از همان ابتدا به شکل افراطی و اغراقی این جملات را به کار میبرد.
اتفاقا به نظر من تاحدی که معقول باشد و افراطی نباشد، محتاطانه استفاده کردن از جملههای ابراز عشق معقول است. من در جلسات زوج درمانی هم میگویم که دیدن عشق در رفتار فرد بسیار مهمتر از شنیدن آن است. گفتن را همه بلد هستند و به هم میگویند. مهم این است که چه کسی واقعا آن را در رفتار نشان میدهد. مراجعانی دارم که شکایت دارند که خسته شدم از شنیدن «دوستت دارم.» اینکه یک نفر هر روز و هر ساعت ابراز علاقه کلامی دریافت کند، از اساس تاثیر جملات از بین میرود و کارکرد اساسی خود را نخواهد داشت.
استفاده از جملات «دوستت دارم» و امثال آن، این است که نیاز به اطمینان و خوشحالی و محبت را در طرف مقابل ارضا کنیم اما این گفتنهای هر ساعته اصلا اجازه نمیدهد که نیاز ایجاد شود، یعنی باید اجازه دهیم نیاز در طرف مقابل ایجاد شود و سپس با نوازشهای کلامی به آن پاسخ دهیم. این موضوع درباره ابتدای ارتباط است که خام و نپخته است که باید عشق و علاقه را با عمل و رفتار نشان داد. وگرنه بعد از استحکام رابطه، باید به شکل کلامی هم ابراز شود.
مسلما در برابر گروهی که به شکل افراطی علاقه خود را ابراز میکنند، گروهی هم هستند که به شکل افراطی از گفتن جملات ابراز علاقه فرار میکنند. مثلا برخی آقایان در پاسخ به اینکه چرا به همسرت ابراز علاقه نمیکنی، میگویند پس این همه تلاش و کار برای چه کسی است و اگر نشانه عشق نیست، پس چیست؟ به این افراد باید بگوییم که بهطور کلی بشر بهخصوص خانمها بسیار زیاد تحتتاثیر نوازشهای کلامی قرار میگیرند و حتی اگر مطمئن باشند که دوستشان دارید، دوست دارند آن را بشنوند. این است که وقتی رابطه وارد مراحل پختگی میشود و برای خروج از عادت روزمره و حتی ایجاد تنوع، گفتن جملات عاشقانه بهترین پیشنهاد به همسران است.
در بیان محبت مدیریت داشته باشید
باید در بیان محبت مدیریت وجود داشته باشد که اتفاقا باعث قوت و قدرت ارتباط میشود. اما شاید نقطه ضعفی که در برخی مردان ما حتی افراد تحصیلکرده و امروزی وجود دارد این است که پس از مدتی از بیان محبت خود نسبت به همسرشان امتناع میکنند چون شنیدهاند که گفتن عشق قضیه را خراب میکند یا باعث میشود که طرف اصطلاحا بر او غالب شود و... این تصورات در یک رابطه نهچندان سالم شکل میگیرد. مسلما وقتی ارتباط پخته است و امنیت لازم در آن وجود دارد بیان محبت و البته مدیریت آن میتواند مفید باشد و اگر کسی نمیتواند این کار را انجام دهد، ضعف دارد.
اینکه بترسیم طرف مقابل از بیان محبت ما سوءاستفاده کند تصور درستی نیست. این قضیه که موضوع عشق یکطرفه و افراطی بیان شود اتفاقا تاحدی ممکن است موید این مطلب باشد و طرف مقابل در ارتباط سوار باشد اما این معنی حذف بیان علاقه نیست. اینجا همان بحث مدیریت مطرح است. هر چیزی که افراط یا تفریط شود خراب میشود. عشق باید دو طرفه و ابراز آن هم دوطرفه باشد آنوقت است که در یک فضای امن میتوان محبت کرد و محبت دید و نگران تسلط و کنترل رابطه نبود؛ چون همه چیز از پیش کنترل شده است.
عشق نیاز به رسوایی ندارد
عشق نیازی به فریاد زدن، رسوایی و نمایش ندارد. وقتی دو نفر در یک رابطه ایمن و متقابل قرار دارند که نیازهای یکدیگر را درک میکنند، متقابلا درصدد رفع نیازهای یکدیگر هستند و همه چیز خوب است، چه نیازی به نمایش محبت در جمع وجود دارد؟ در چنین موقعیتی ارتباط درگیر حواشی میشود و ممکن است چیزهای بیشتر دیگری در آن وارد شود که اتفاقا ممکن است مخرب باشد. آنچه بهعنوان فانتزی عشق مطرح است این تصور را به وجود میآورد که کسی که عاشق است باید از جان و مال و آبرو و... بگذرد. اما این تصور برای داستانهای عاشقانه است و در دنیای واقعی و یک ارتباط سالم بیان عشق و محبت با نمایشی بودن تفاوت دارد.