| اصطلاح |
معنا |
نحوه کاربرد |
|
A bird in the hand is worth two in the bush
سیلی نقد امروز به از حلوای نسیه فردا |
ارزش چیزی که اکنون داری بیشتر از چیزی است که ممکن است در آینده داشته باشی |
به تنهایی |
|
A penny for your thoughts
|
به من بگو به چه فکر میکنی |
به تنهایی |
|
A penny saved is a penny earned
|
پولی که امروز پس انداز میکنی را میتوانی بعدا خرج کنی |
به تنهایی |
|
A perfect storm
|
بدترین شرایط ممکن |
به عنوان بخشی از جمله |
|
A picture is worth 1000 words
شنیدن کی بود مانند دیدن (یک تصویر گویای هزاران واژه است) |
بهتر است ببینیم تا تعریف کنیم |
به تنهایی |
|
Actions speak louder than words
دوصد گفته چون نیم کردار نیست |
آنچه مردم عمل میکنند را باور کن نه حرفی که میزنند |
به تنهایی |
|
Add insult to injury
عذر بدتر از گناه |
تشدید یک شرایط بد |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Barking up the wrong tree
|
اشتباه گرفتن، در جایی اشتباه به دنبال راه حل گشتن |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Birds of a feather flock together
کبوتر با کبوتر باز با باز |
افرادی که شبیه به هم هستند، دوست یکدیگرند (معمولا به صورت منفی به کار میرود) |
به تنهایی |
|
Bite off more than you can chew
لقمه بزرگتر از دهن خود برداشتن |
قبول پروژه ای که توانایی به اتمام رساندش را ندارید |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Break the ice
یخ کسی آب شدن |
احساس راحتی به دیگران دادن |
به عنوان بخشی از جمله |
|
By the skin of your teeth
با چنگ و دندون |
تنها به سختی |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Comparing apples to oranges
قیاس مع الفارغ |
مقایسه دو چیز غیر قابل مقایسه |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Costs an arm and a leg
قیمت سرگردنه |
بسیار گران |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Do something at the drop of a hat
|
انجام کاری بدون برنامه ریزی قبلی |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Do unto others as you would have them do unto you
آن چه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند |
منصفانه با مردم برخورد کردن. هم چنین به عنوان “قانون طلایی” از آن یاد میشود. |
به تنهایی |
|
Don’t count your chickens before they hatch
حساب پیشکی شیشکی
جوجه رو آخر پاییز میشمرن |
روی یک اتفاق خوب، پیش از افتادنش حساب نکن |
به تنهایی |
|
Don’t cry over spilt milk
آب رفته باز نمیاید به جوی |
گله کردن از چیزی که قابل اصلاح نیست، دلیلی ندارد |
به تنهایی |
|
Don’t give up your day job
|
در این کار مهارتی نداری |
به تنهایی |
|
Don’t put all your eggs in one basket
همه پولاتو توی جیب نذار |
همه داراییتو روی یک چیز سرمایه گذاری نکن. کاری که انجام میدهی بسیار پرخطر است |
به تنهایی |
|
Every cloud has a silver lining
در نامیدی بسی امید است |
چیز های خوب بعد از چیز های بد میان |
به تنهایی |
|
Get a taste of your own medicine
|
به گونه ای که با دیگران رفتار کرده ای با خودت رفتار شود (منفی) |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Give someone the cold shoulder
بی محلی کردن |
نادیده گرفتن کسی |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Go on a wild goose chase
|
انجام کاری بدون هدف |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Good things come to those who wait
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی |
صبور باش |
به تنهایی |
|
He has bigger fish to fry
|
او مسائل مهم تری برای پرداختن دارد تا مسئله ای که الان در مورد آن صحبت میکنیم |
به عنوان بخشی از جمله |
|
He’s a chip off the old block
|
فرزند پسر شبیه پدرش است |
به تنهایی |
|
Hit the nail on the head
زدی تو خال |
درست و دقیق به انجام رساندن کاری |
به تنهایی |
|
Ignorance is bliss
بی خبری خوش خبری |
بهتر هست ندانی |
به تنهایی |
|
It ain’t over till the fat lady sings
|
هنوز تمام نشده است |
به تنهایی |
|
It takes one to know one
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید |
درست به اندازه ی من بد هستی |
به تنهایی |
|
It’s a piece of cake
مثل آب خوردن! |
آسان است |
به تنهایی |
|
It’s raining cats and dogs
|
به شدت باران میبارد |
به تنهایی |
|
Kill two birds with one stone
با یک تیر دو نشان زدن! |
با یک کنش، دو عمل را به انجام رساندن |
به تنهایی |
|
Let the cat out of the bag
|
فاش کردن یک راز |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Live and learn
انسان جایز الخطاست |
من اشتباه کردم |
به تنهایی |
|
Look before you leap
بیگذار به آب نزن |
ریسک های حساب شده کن |
به تنهایی |
|
On thin ice
لبه ی تیغ |
تحت مراقبت. اگر یک اشتباه دیگر کنی، مشکل ایجاد خواهد شد. |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Once in a blue moon
وقت گل نی |
به ندرت |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Play devil’s advocate
|
بحث در جهت مخالف، صرفا برای پیش برد بحث و جدل |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Put something on ice
زیر سر گذاشتن چیزی |
متوقف کردن یک پروژه |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Rain on someone’s parade
|
خراب کردن چیزی |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Saving for a rainy day
ذخیره برای روز مبادا |
پس انداز پول برای بعدا |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Slow and steady wins the race
آهسته و پیوسته پیش رفتن |
قابل اطمینان بودن از سرعت مهم تر است |
به تنهایی |
|
Spill the beans
|
برملا کردن یک راز |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Take a rain check
باشه برای یه وقت دیگه |
به تعویق انداختن یک برنامه |
به عنوان بخشی از جمله |
|
Take it with a grain of salt
|
زیاد آن را جدی نگیر |
به عنوان بخشی از جمله |
|
The ball is in your court
توپ در زمین توست |
تصمیم توست |
به تنهایی |
|
The best thing since sliced bread
|
یک اختراع بسیار خوب |
به عنوان بخشی از جمله |
|
The devil is in the details
آوار دهل شنیدن از دور خوش است |
از دور زیبا به نظر میرسد، اما وقتی از نزدیک تر نگاه میکنی، مشکلاتی وجود دارند |
به تنهایی |
|
The early bird gets the worm
سحرخیز باش تا کامروا باشی |
اولین نفراتی که وارد میشوند بهترین چیز ها را خواهند گرفت |
به تنهایی |
|
The elephant in the room
|
معضل اصلی، مشکلی که مردم از آن دوری میکنند |
به عنوان بخشی از جمله |
|
The whole nine yards
|
هر چیزی، هر روشی |
به عنوان بخشی از جمله |
|
There are other fish in the sea
|
از دست دادن این فرصت اشکالی ندارد؛ فرصت های دیگری پدید خواهند آمد |
به تنهایی |
|
There’s a method to his madness
|
دیوانه به نظر میرسد اما زیرک است |
به تنهایی |
|
There’s no such thing as a free lunch
|
هیچ چیز تماما رایگان نیست |
به تنهایی |
|
Throw caution to the wind
|
ریسک کردن |
به عنوان بخشی از جمله |
|
You can’t have your cake and eat it too
هم خر را میخواهد، هم خرما را! |
نمیتوانی صاحب همه چیز باشی |
به تنهایی |
|
You can’t judge a book by its cover
نمیتوانی کتابی را از روی جلدش قضاوت کنی |
شاید این فرد یا شی ظاهر بدی داشته باشد؛ اما، باطن آن خوب باشد |
به تنهایی |