سخنی از بزرگان...

5 افسانه درباره نوابغ

5 افسانه درباره نوابغ
مدیر ارشد رایشمند

همیشه به راحتی نمی توان فهمید که نبوغ در ما وجود دارد یا نه. یکی از علل این امر، نبود توافق بر سر معنای نبوغ است. در دوران رم باستان، نبوغ چیزی نبود که بتوان آن را به دست آورد (اکتسابی نبود). در قرن هجدهم، مکتب رمانتیک، معنای جدیدی به نبوغ داد: فردی با توانایی های خاص و تقریباً الهی. امروزه، از نبوغ بازاریابی یا نبوغ سیاسی صحبت می کنیم. در حالی که در واقع نبوغ حقیقی فراتر از محدوده حوزه های خاص است. نبوغ امری غیرمادی است و به همین خاطر آن را با دقت به کار می بریم تا مبادا چیزی از قدرت جادویی آن کم شود. 
این مورد تنها سوء برداشت از نبوغ نیست. موارد دیگری هم وجود دارد که در زیر به آنها اشاره می کنیم.
 
افسانه شماره 1
نبوغ بیشتر ژنیتکی است.
در سال 1247 شمسی، دانشمندی انگلیسی به نام فرانسیس گالتون، کتاب معروفی به نام نبوغ ارثی، منتشر ساخت. همانطور که از عنوان  کتاب بر می آید، گالتون استدلال می کند نبوغ بر اساس ژنتیک فرد، یا چیزی که وی آنرا وراثت نامیده، تعیین می شود. ایده گالتون مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال یک وب سایت می نویسد: به نظر می رسد ژن ها، نقش بزرگی در هوش و استعداد ما داشته باشند. برخی دیگر مشتاقانه می گویند، دانشمندان ژنی را کشف کردند که علت درخشش برخی از آدم ها است.
ولی واقعیت این است که نبوغ مانند رنگ چشم آبی یا طاس بودن، منتقل نمی شود. والدین نابغه، فرزند نابغه به وجود نمی آورند و هیچ ژنی به نام ژن نبوغ وجود ندارد. ژنتیک بخشی از یک ترکیب است نه کل آن. اکثر مقالات، به این نتیجه رسیده اند که عوامل ارثی، در بهترین حالت، نقشی فرعی در تعیین خلاقیت ایفا می کنند(دانشگاه روانشناسی مینسوتا نیلز والر)
عوامل دیگری نیز وجود دارد. کار سخت، یکی از این عوامل است —نظریه زحمت کشی (drudge) نابغه. برخی دیگر می گویند که مسائل نگرشی نیز اهمیت دارند. مطالعه ای که درباره موسیقی دانان جوان انجام شده، نشان داده که تعداد ساعات فعالیت هنرآموزان تعیین کننده موفقیت شان نیست، بلکه تعهد بلندمدت میزان موفقیت را تعیین می کند. به عبارت دیگر، نبوغ نیازمند ذهنیت خاص و مقاومت تزلزل ناپذیر است.
 
افسانه شماره 2
نابغه ها، باهوش تر از بقیه هستند.
این افسانه، به واژه نامه مریام- وبستر هم راه پیدا کرده است که نابغه را به عنوان شخصی با استعداد یا هوش خیلی بالا تعریف می کند: شخصی که دارای سطح استعداد یا هوش نادر یا قابل ملاحظه ای باشد.
ولی بسیاری از شخصیت های برجسته تاریخی، دارای IQ های متوسط بوده اند. ویلیام شاکلی، یکی از مخترعان ترانزیستور و برنده جایزه نوبل، دارای IQ برابر با 125 بوده است. پزشک بزرگ، ریچارد فاینمن نیز دارای IQ 125 بوده است— نمره ای که شاید از یک نابغه انتظار نداشته باشید.
نبوغ و به طور خاص نبوغ خلاقانه کمتر با هوش خام در ارتباط بوده و بیشتر به ارتقاء دید و بینش، وابسته است. به گفته متخصص هوش مصنوعی مارگارت بودن (Margaret Boden)، نابغه خلاق کسی است که توانایی ابداع ایده های جدید و شگفت انگیز و ارزشمند را داشته باشد. بله، به این منظور، به مقداری هوش نیاز است، هوشی فراتر از نقطه خاص – به عنوان مثال IQ  120. به عقیده روانشناسان، هوش بیشتر از این نقطه، بهره کمتری در خلاقیت دارد.
نبوغ، الزاماً با دانش دایره المعارفی یا تحصیلات بالا در ارتباط نیست. سهم آمریکایی هایی که دست کم چهار سال دانشگاه را تمام کرده اند، از مقدار 6 درصد سال 1328 به 32 درصد در سال 1392 افزایش یافته است ولی، افزایش متناسبی در خروجی خلاقانه نداشته ایم. درواقع، بسیاری از نوابغ یا از دانشگاه ترک تحصیل کرده اند  یا هیچ گاه دانشگاه نرفته اند(مانند دانشمند انگلیسی مایکل فارادی). آلبرت انیشتین، دانشجوی متوسطی بود.
وقتی اینشتین در سال 1283 چهار مقاله ای را منتشر کرد که بعداً پایه فیزیک را تشکیل دادند، دانش کلی اش از فیزیک به اندازه دیگرانی بود که در آن حوزه کار می کردند. نبوغ اینشتین، به خاطر دانش عظیم وی نبود، بلکه حاصل توانایی اش در درک چیزهایی بود که دیگران قادر به درک آنها نبودند. اینشتین آگاه به همه چیز نبود. وی قادر به مشاهده همه چیز بود.
 
افسانه شماره 3
نبوغ در هر مکان و زمانی وارد صحنه می شود.
معمولاً نوابغ را مثل شهاب می دانیم که ناگهان در آسمان ظاهر می شوند. چیزهایی که زیبا هستند ولی الزاماً تصادفی هم هستند. درحالی که وقتی محل تولد برندگان جایزه مک آرتور (جایزه ای که به افرادی در رشته های مختلف داده می شود) بررسی شد معلوم شد که محل تولد برندگان این جایزه از سراسر نقشه جغرافیایی بوده است.
در واقع، اگر نقشه نبوغ را در طول زمان و مکان رسم کنید، متوجه الگوی جالبی می شوید. نبوغ، تصادفی به نظر نمی رسد (به عنوان مثال این طوری نیست که یکی در بولیوی و دیگری در بروکلین آمریکا باشد)، بلکه گروه بندی هایی در این زمینه وجود دارد: چیزی که می توان آن را  خوشه های نبوغ نامید. مکان های خاص در زمان های خاص، منبع تولید ذهن های درخشان و ایده های خوب بوده اند. به تمدن آتن باستان یا فلورانس دوره رنسانس فکر کنید. این مکان ها کاملاً با هم متفاوت بوده اند، ولی دارای مشخصاتی مشابه یکدیگر اند. برای افراد معمولی، همه اینها شهر به حساب می آیند. تراکم و صمیمیت محیط شهر، پرورش دهنده خلاقیت است. همه این مکان ها، دارای درجه غیرعادی تحمل و باز بودن در برابر تجربه نیز بوده اند، ویژگی ای که روانشناسان آن را به عنوان مهم ترین عامل خلاقیت، معرفی کرده اند. همان طور که افلاطون می گوید، در یک کشور، به هر چیزی که افتخار می شود کشت می شود. نابغه ها، شباهت کمی به شهاب دارند بلکه بیشتر به گل شبیه اند. آنها نتیجه طبیعی یک محیط خلاقانه اند.
 
افسانه شماره 4
نابغه ها افرادی منزوی و بداخلاق اند.

فرهنگ عامه پر از شخصیت های بااستعدادی است که مصداق عبارت فوق اند. به عنوان مثال در فیلم ها نشان داده می شود که شخصیت اصلی داستان، نابغه ای مردم گریز است و مانند افراد منزوی زندگی می کند. روزنامه کریستین ساینس مانیتور می نویسد:«فرهنگ ما افسانه نابغه منزوی و زجرکشیده را دوست دارد—مردی که در اتاقی قدیمی و خرابه در حال آهنگ سازی، نقاشی یا نوشتن است.
درست است که نوابغ(به خصوص نویسندگان و هنرمندان) در مقایسه با عوام الناس، با احتمال بیشتری از بیماری های روانی(به خصوص افسردگی) رنج می برند ولی به ندرت، منزوی هستند. آنها، به دنبال ارواح قوم و خویش شان هستند که دست کم از دیوانه نشدن شان، مطمئن شوند. در نتیجه گروه های حمایت از نوابغ ظهور کرده اند که در میان آنها فروید دارای گروه دایره چهارشنبه (Wednesday Circle) و انیشتین دارای آکادمی المپیک بوده اند.
امپرسیونیست های فرانسوی، جلسات هفتگی، جلسات نقاشی فضای آزاد و دیگر ملاقات های غیررسمی را برگزار می کردند که هدف همه این گردهمایی ها، تقویت روحیه شان برای مقابله با طرد شدن شان از سوی محافظه کاران سیاسی قدیم بوده است. در تحقیقی که روانشناسی به نام دین سیمونتون از دانشگاه کالیفرنیای داویس انجام داد روابط بین فردی 2000 دانشمند بررسی شد. هرچه دانشمندی برجسته تر بود تعامل بیشتری با دیگر دانشمندان برجسته داشت.
نوابغ، لحظات تنهایی را دوست دارند و اغلب بین لحظات تنهایی و جمعی، تغییر حالت می دهند. دیوید هام، فیلسوف اسکاتلندی، هفته ها وقت صرف انجام تحقیق خود می کرد، می خواند، به فکر فرو می رفت، ولی پس از آن، در جمع ظاهر می شد و به محافل عمومی می رفت و مانند مردم عادی زندگی می کرد، حرف می زد و به امور زندگی روزانه می رسید. برعکس، بتهون معمولاً مدت های طولانی از شهر شلوغ وین فرار می کرد و تنها در منطقه سرسبز وینر وارد (Wienerwald)، قدم می زد، جایی که الهام موسیقیایی دریافت می کرد.
 
افسانه شماره 5
امروزه باهوش تر از هر زمان دیگری هستیم.

میزان حضور در دانشگاه و نمره IQ، بالاتر از همیشه است و باعث شده، بسیاری نتیجه بگیرند که ما در عصر طلایی نبوغ زندگی می کنیم. جامعه شناس دانشگاه برکلی می نویسد که: آمریکایی ها هوش بیشتری نسبت به نسل های قبلی کسب کرده اند و روزنامه تلگراف گزارش می دهد که: هوش انسان دست کم از 100 سال پیش تاکنون رو به افزایش بوده است. این سوء برداشت، به قدری طرفدار دارد که حتی نامی هم برای آن تعیین شده است: این نام اثر فلین (Flynn effect) است.
اما به این قضیه توجه نکنید. مسلم است که مقایسه خروجی افراد خلاق طی قرن های گذشته، کار دشواری است. ما چشم اندازی از زمان نیاز داریم. به نظر می رسد که مردم هر دوره، دوران خودشان را طلایی تصور می کنند. ما هم استثنا نیستیم. شکی نیست که ما پیشرفت های عظیمی در حوزه فناوری دیجیتال داشته ایم و شاهد ظهور نوابغی مثل استیو جابز و الون ماسک هستیم. ولی بحث بر سر طلایی بودن دوره ما است. در علم، پیشرفت های مهمی مانند نظریه تکاملی داروین یا نظریه نسبیت عمومی اینشتین با پیشرفت های تدریجی ولی مهم جایگزین شده اند. بله این درست است و مهم هم هست، ولی درک ما را از جهانی که در آن زندگی می کنیم تغییر نداده اند.
مورخی به نام جی روژرز هالینگزسورت (historian J. Rogers Hollingsworth) در مجله نیچر می نویسد: طی بیش از 70 سال گذشته، جامعه علمی مقالات تحقیقی بسیار زیادی منتشر ساخته ولی میزان ظهور کارهای خلاقانه، نسبتاً ثابت باقی مانده است. ما در حال تولید شمار بیشتری دانشمند توانا و حتی مستعدتر هستیم، ولی اینها الزاماً، نابغه نیستند.
همچنین حجم بی سابقه ای از اطلاعات را تولید می کنیم ولی نباید این را با نبوغ خلاقانه اشتباه گرفت. در کل، اگر نبوغ صرفاً تابعی از میزان داده های موجود باشد، آنگاه مالک هر گوشی هوشمند، هم انیشتینی دیگر است. در واقع سیل گیگابایت ها اطلاعات روزانه در زندگی ما جریان دارد که می تواند مانع دستاوردهای بزرگ نوابغ شود. حداقل یک تحقیق، به این نتیجه رسیده که برای ما، تشخیص الگو در حالی که تحت بمباران بیش از حد اطلاعات هستیم کار دشوارتری است. همین در این که افراد نابغه را متمایز کنیم مشکل آفرین است.

چاپ
1605 رتبه بندی این مطلب:
3.3

مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند

سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند
تماس با نویسنده

نوشتن یک نظر

این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم.
افزودن نظر

انتخابگر پوسته

ارتباط با نویسنده

x