سخنی از بزرگان...

زندگی و شیوه حکومت داری داریوش بزرگ

زندگی و شیوه حکومت داری داریوش بزرگ
مدیر ارشد رایشمند

داریوش بزرگ در 550 قبل از میلاد به دنیا آمد. پدرش یک ساتراپ پارسی بود. (ساتراپ به حاکم یک منطقه که زیر نظر پادشاه قرار داشت اطلاق می شد.) داریوش در ابتدا نیزه دار سپاه کوروش بود و بعد نیز در معیت کمبوجیه پادشاه وقت و پسر کوروش در جنگ شرکت می کرد تا این که فردی به نام گئومات (گوماتا) ادعا کرد بردیا، برادر کشته شده کمبوجیه است و به این بهانه تاج و تخت را تصرف کرد.
کمبوجیه در راه برگشت از مصر فوت کرد و قبل از مرگ نزد هفت نفر از اشراف از جمله داریوش اعتراف کرد که بردیا را کشته است و فردی که ادعای تاج و تخت کرده بردیا نیست. در نتیجه هفت نفر ذکر شده که از هفت خاندان اشرافی بودند با هم متحد شدند و گوماتا را کشتند.
پس از مرگ گئومات این هفت نفر باید سبکی برای حکومت بر ایران انتخاب می کردند. آنها درباره انواع دولت ها از جمله دموکراسی، الیگارشی (حکومت عده کمی) و سلطنت با هم بحث کردند. در پایان تصمیم گرفتند که سلطنت بهترین شکل حکومت است. داریوش بزرگ نیز نیز در رأس این حکومت قرار گرفت.
داریوش بزرگ از 522 پیش از میلاد تا زمان مرگش در 486 قبل از میلاد سلطنت کرد. دوره 200 ساله حکومت هخامنشیان در زمان وی در اوج خود قرار داشت. پس از مرگ داریوش پسرش خشایارشای اول جانشین او شد.
محدوده امپراطوری هخامنشیانداریوش بزرگ در آغاز سلطنتش با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرد. مشکلاتی که کمتر پادشاهی در جهان نظیر آنها را به خود دیده است. اما داریوش با اراده آهنین نه تنها بر همه این مشکلات غلبه کرد بلکه سلسله هخامنشی را به نوعی از نو تأسیس کرد و آن را به بزرگ ترین امپراطوری جهان تبدیل کرد.
دلیل مشکلات داریوش این بود که کمبوجیه، پسر کوروش و پادشاه پیشین کشور به خاطر انجام سفرهای جنگی مدت زمانی طولانی از ایران دور بود. چنان که گفته شد در زمان غیبت او مغی به نام گئومات ادعا کرد برادر کشته شده کمبوجیه است و بر تخت سلطنت نشست. عواقب رفتارهای او باعث شد تمام ایالات ایران در حالت شورش قرار گیرند.
داریوش دو سال اول سلطنتش را به منظور سرکوب اغتشاشات به جنگ پرداخت. وی در جنگ با دشمنانش فردی زیرک و حیله گر بود. به عنوان مثال در زمانی که بابلی ها تصور آن را نمی کردند به بابل حمله کرد و در جنگ پیروز شد.

در کنار جاده کرمانشاه به همدان، در حدود 40 متری بالای زمین بر روی تپه ای مرتفع به فرمان داریوش لوحه ای برجسته حجاری شده است. براساس کتیبه داریوش، شورش از ایلام شروع شده است. سپس بابل طغیان کرد. بعد نوبت به نافرمانی یکی از اهالی خود پارس رسید. قشون ماد شورش بعدی را رقم زدند.

شورش های ارمنستان، ساگارتی، پارت، گرگان، مرگو (مرو امروزی)، فارس و بردیای دوم دروغی شورش های بعدی بودند که امپراطوری ایران را فراگرفتند. این وضعیت با شورش دوم بابل، نافرمانی سکاها و به وجود آمدن زمینه اغتشاش در لیدیه و مصر ادامه یافت. دامنه اغتشاش به یهودیان (یهودیه کوچک) هم سرایت کرد. چراکه هواداران سلطنت موروثی در این منطقه، موقع را برای این که یکی از اخلاف داود را به تخت بنشانند مناسب دیدند و اقدام کردند.
داریوش برای فرونشاندن شورش ها 20 سفر جنگی انجام داد و 9 نفر از جمله گئوماتای مغ که خود را پادشاه خوانده بودند به وسیله داریوش و کارگزاران او کشته شدند.
در این میان سفر داریوش به مصر (در 517 قبل از میلاد) از جهات بسیاری مهم تلقی می شود. وی بعد از رفتارهای مخربی که کمبوجیه انجام داده بود از روحانیون مصر دلجویی کرد و قلوب آنها که افراد با نفوذی در این کشور بودند را به دست آورد. داریوش خرابی هایی که لشکر کمبوجیه ایجاد کرده بود را ترمیم کرد و راه های تجارتی مصر که خراب شده بود را مرمت و بار دیگر دایر کرد. وی همچنین دریای مدیترانه را به دریای سرخ متصل کرد و بین مصر و هند تجارت مستقیم برقرار کرد.
به خاطر کارهایی که داریوش انجام داد مصری ها او را یکی از قانون گذاران بزرگ خود دانستند.
داریوش پس از برقراری امنیت در ممالک تابعه ایران چند ایالت دیگر را هم ضمیمه ایران کرد. این ایالت ها پنجاب و سند در هند و پاکستان امروزی بودند. سفر جنگی داریوش به هند در آن زمان بسیار مهم محسوب می شده چراکه این واقعه یکی ازدو مبدأ تاریخ در هند گردید. این دو مبدأ عبارت بودند از: موعظه بودا (بنیانگذار مذهب بودایی) و سفر داریوش. زمانی که داریوش در هند بود کشتی هایی ساخت و یک دریادار یونانی به نام اسکیلاس را برای تحقیق به سواحل خلیج فارس و دریای عمان فرستاد. این کار در آن زمان کاری مهم تلقی می شده. از هند طلای زیادی هم به ایران وارد می شده است. مقارن این دوره بعضی از جزایر یونانی هم مطیع ایران شدند.
پس از این سفرها داریوش به منظور مقابله با سکاها (سک ها)، سفری جنگی هم به روسیه کنونی انجام داد. سکاها اقوامی آریایی بودند که همواره تجاوزاتی را به حدود ایران انجام می دادند. داریوش به این منظور باید از تنگه بسفر می گذشت. بنابراین یونانی های آسیای صغیر که تابع ایران بودند پلی از کشتی ها ساختند و به این وسیله سپاه ایران خود را به رود دانوب رساند. در آن جا هم یونانی ها بار دیگر پلی از کشتی ها ساختند و در نهایت لشکر ایران وارد منطقه سکاها شد.
سکاها آذوقه و علوفه را آتش زدند، چاه ها را هم پر کردند و با احشام خود به عمق مملکتشان عقب نشستند اما لشکر داریوش به قدر کافی آذوقه تهیه کرده بود و در مدت دوماه تا قلب مملکت سکاها (روسیه کنونی) پیش رفت. (این روایت هرودوت است. مورخان جدید می گویند ممکن است که سپاه داریوش موفق نشده باشد تا این حد پیشروی کند وگرنه لشکریان از گرسنگی تلف می شدند.) داریوش از راهی که آمده بود به سارد بازگشت ولی سپاهی 80 هزار نفری در اروپا گذاشت که شهرهای یونانی تراکیه و مقدونی را تسخیر کردند و تا سواحل دریای آدریاتیک پیش رفتند.
در زمان داریوش یک سوم اراضی یونانی نشین یعنی مستعمرات یونان در آسیای صغیر، تراکیه و مقدونی تابع ایران بودند و دو سوم باقی مانده دولت شهر بودند. (دولت شهر، شهر یا قدری بزرگ تر از شهر بوده است.) در اداره مستعمرات یونانی که در دست ایران بودند دولت ایران دخالتی نداشت و اداره آنها به عهده خود یونانی ها بود. اگر یکی از حاکمان یونانی اعتماد ایران را جلب نمی کرد فرد دیگری جانشینش می شد.
داریوش در زمان سلطنتش درگیر جنگ هایی با یونان بوده است. قضیه از این قرار بود که دو دولت شهر معروف یونان یعنی آتن و اسپارت هر دو از ایران وحشت داشتند ولی هر دو رقیب یکدیگر نیز بودند. به ویژه این که دولت یکی دولت ملی و دولت دیگری الیگارشی یعنی حکومت عده قلیلی بوده است. این دو دولت شهر در مواقع دشوار به ایران متوسل می شدند. (به طورکلی از این زمان تا پایان دوره هخامنشی همیشه یک عده یونانی فراری معروف در دربار ایران بودند و ایران را به تسخیر یونان یا دخالت در امور آن تحریک می کردند. هخامنشیان نیز با خرج سکه همواره اختلافات بین یونانی ها را تشدید می کردند.)
زمانی یونانیان شروع به مداخله در ایونیا که سرزمین تحت تسلط ایران بود کردند. در نتیجه جنگی بین ایران و دولت شهرهای یونان درگرفت که ایرانی ها شکست خوردند. دلیل آن این بود که یونانی ها که می دانستند ایرانی ها تیراندازان ماهری هستند خود را بی پروا به سپاه ایران زدند و جنگ تن به تن درگرفت. سپاه یونان سنگین اسلحه بود یعنی اسلحه دفاعی (خود و جوشن و ...) داشت که سپاه ایران فاقد آنها بود و سپرهای سپاه ایران هم استحکام لازم را نداشت. این جنگ به نام جنگ ماراتن شناخته می شود. چهار سال بعد داریوش تدارک جنگی دوباره را دید ولی درگذشت (در سال 486 قبل از میلاد). برخی مورخان عقیده دارند اگر جنگ دیگری در می گرفت این بار پیروز میدان ایران بود.
داریوش بزرگ
داریوش خودش را شاه شاهان، شاه ممالک جهان از هر زبان، پسر ویشتاسب، هخامنشی، پارسی، فرزند پارسی نامیده است.
داریوش در آخرین سفر جنگی کوروش سرداری جوان و نیزه دار بود. در زمان سفر جنگی کمبوجیه به مصر، داریوش فرماندهی سپاه 10 هزار نفری نگهبانان شاهی را بر عهده داشت. پس از مرگ کمبوجیه همین همرزمان از او پیروی کردند. داریوش نیز نسبت به این سپاه منتخب حق شناس بود و در هر قصری که بنا می کرد دستور می داد تصاویر سپاهیان صف کشیده را نقش کنند.
در عصر حاضر هم در بعضی از ممالکی که هنوز نظام سلطنتی دارند با الهام گرفتن از نگهبانان شاهی داریوش، گروهی به نام نگهبانان شاهی وجود دارند.
کمبوجیه در 523 قبل از میلاد از سفر مصر راهی ایران شد. بین راه بود که شنید شخصی خود را بردیا نامیده و ادعای پادشاهی کرده است. (بردیا برادر دوقلوی کمبوجیه بود که وسیله او کشته شد ولی کمبوجیه این موضوع را به صورت راز نزد خود حفظ کرد.). کمبوجیه احتمالاً به طور تصادفی بر اثر ضربت شمشیری که حین یک حمله صرع به خود زد کشته شد اما پیش از مرگ رازش را با خواص قوم پارس از جمله داریوش که در سفر مصر با او بودند در میان گذاشت.
اعضای هفت خانواده درجه اول پارسی با پرسش از زنان گئومات مطمئن شدند که شخصی که ادعای تاج و تخت کرده بردیای واقعی نیست. سپس هم قسم شدند و در نهایت گئومات را به قتل رساندند. یکی از این افراد هم قسم، داریوش بود.
در کتیبه داریوش آمده:
کسی جرأت نمی کرد چیزی درباره گئومات مغ بگوید تا این که من آمدم. از اهورمزدا یاری طلبیدم. اهورمزدا مرا یاری کرد، در ماه باغ یادیش روز دهم من با کمی از مردم این گئوماتای مغ را با کسانی که سردسته همراهان او بودند کشتم. داریوش شاه می گوید سلطنتی راکه از دودمان ما بیرون رفته بود برقرار کردم، آن را به جایی که پیش از این بود باز نهادم.
پس از کشتن بردیای دروغین افراد هم قسم درباره طرز حکومت و این که چه کسی پادشاه شود مشورت کردند. شیوه پیشنهادی داریوش برای حکومت بر کشور رأی آورد و اگر افسانه ها را نادیده بگیریم و بر شواهد تکیه کنیم داریوش که نزدیک ترین شخص به سلطنت و سردسته شورشیان بر علیه بردیای دروغی بود به عنوان پادشاه انتخاب شد.
براساس کتیبه داریوش وی نهمین پادشاه هخامنشی است. این عدد افراد دوشعبه از سلسله هخامنشی را در بر می گیرد که عبارتند از: در ابتدا هخامنش و چیش پیش. سپس کوروش اول، کمبوجیه اول، کوروش دوم و کمبوجیه دوم از یک شعبه و اریارمنه و ارشامه از شعبه دیگر. داریوش در شعبه دوم خاندان هخامنشی جای می گیرد.
اسکندر مقدونی، کوروش و داریوش را تحسین می کرد و به محض ورود به ایران به مقبره آنها رفت. در آرامگاه داریوش کتیبه ای دید که در آن نوشته بود: «من بهترین سوار، ماهرترین تیرانداز و پادشاه شکارگران بودم. من هر کاری را دانسته ام.»
برای داریوش جمله معروفش که «من دوست دوستان خود بوده ام» مبنای روابطش با افراد دیگر بوده است. وی هر یک از ملل تابعه را نیز که دوستی خود را نشان می دادند مورد احترام قرار می داد. وی در عین این که سلطنت همراه با عطوفت داشت تصریح کرده است که همه اقوامی که نام آنان را مفصل یاد کرده است روز و شب فرمان هایش را اطاعت و اجرا می کنند اراده شاه همه جا از تراکیه تا سند و از قفقاز تا اقیانوس هند صرف نظر از نژاد، اخلاق و معتقدات حکم قانون را دارد. البته وی چارچوب قانونی را هم برای شاهنشاهی اش به وجود آورد.
دانشمندان وجود تشابهی را بین فرمان های او و قانون حمورابی تشخیص داده اند. قانون مذکور مبنای کار مشاوران داریوش بوده است.
جنگجویان هخامنشی8 سال پس از مرگ کوروش کبیر، داریوش به خاطر به هم ریختگی کشور مجبور شد تشکیلات جدیدی ایجاد کند و پایه های حکومت در ایران را به شرح زیر بر پایه های جدیدی استوار کند.
1-تقسیم ایران به چندین ایالت
داریوش به جای شیوه حکومتی که در زمان کوروش رواج داشت و در آن فئودال ها تسلط داشتند، شکلی از حکومت اداری و مالی ایجاد کرد که در هر حال به ملیت ها احترام می گذاشت. ایران فقط با چنین تشکیلاتی توانست اتحاد خود را حفظ کند.
داریوش برای اداره بهتر ایران آن را تقسیم بندی کرد و به عبارتی چندین ایالت به وجود آورد. بر اساس کتیبه نقش رستم، تعداد این ایالات با پارس به 30 می رسید.
داریوش به خاطر اغتشاشاتی که در اوایل سلطنتش ایران را فراگرفته بود به این نتیجه رسید که فقط می تواند به قوم پارس اطمینان کند بنابراین این قوم می بایست به عنوان سرور حکومت کند و ممالک دیگر را اداره کند. ولی نسبت به ملت های مغلوب هم سیاستی عاقلانه در پیش گرفت. به این معنی که هر ملت، زبان، خصایص، نهادها، مذهب و هنر خود را حفظ می کرد. در نهایت مصالح هر مملکت حفظ می شد. اما به هر حال فردی پارسی که نماینده شاه بزرگ است باید بر این ایالات حکومت می کرد.
این صاحب منصبان بیشتر از میان افراد خانواده های بزرگ پارسی و حتی از میان خویشاوندان شاه انتخاب می شدند. این افراد به عنوان شهربان (والی) یا حامیان مملکت در رأس هر ایالت قرار می گرفتند.
براین اساس ایالات ایران به شیوه زیر اداره می شدند:
-داریوش برای هر ایالت یک والی (شهربان) تعیین می کرد. این والی به زبان آن زمان خشَترَپوان به معنی شهربان یا نگهبان مملکت نامیده می شد. (شهر در قدیم به معنی مملکت بوده). یونانی ها نیز نام ساتراپ را به این ایالات داده اند.
-برای این که در ایالات امور تنها در دست یک نفر نباشد و نیز برای کمک به والی ها افرادی نیز از مرکز مأمور به خدمت می شدند. یکی از این افراد برای فرماندهی قشون محلی یا ساخلو فرستاده می شد. این فرد از طرف شاه مسئولیت می گرفت.
-شغل سوم مربوط به مأمور عالی رتبه تحصیل مالیات بود. همه ایالات براساس ثروتشان می بایست سالیانه مبلغ مشخصی را به خزانه سلطنتی می پرداختند.
-شغل دیگر دبیری یا سردبیری نامیده می شد. وی به این منظور فرستاده می شد که مرکز بداند آیا احکامی که به والی صادر می شود اجرا می گردد یا نه. بنابراین سردبیر با مرکز در مکاتبه بود و در مواقعی مرکز مستقیماً اوامری به او صادر می کرد.
-افراد دیگری که از سوی دولت مرکزی انتخاب می شدند مفتشانی (بازرسانی) بودند که گوش های شاه نامیده می شدند. آنها کاملاً مستقل بودند و در صورت لزوم می توانستند از نیروی سپاه هم استفاده کنند. این مفتشان در ایالات گردش می کردند و ناگهان خود را به کارگزاران نشان می دادند و به اعمال آنها رسیدگی می کردند. این تشکیلات مورد توجه سلاطین دیگر هم قرار گرفت.
-در هر ایالت تشکیلاتی هم برای تأمین امنیت عمومی در نظر گرفته شده بود. مرکز در این تشکیلات هم شعبه داشت.
-برای اداره قلعه ها افرادی به نام قلعه بیگی تعیین می شدند.
2-ایجاد راه های موسوم به راه شاهی
-به منظور انجام امور اداری و برای این که فرمان ها هرچه سریع تر از مرکز به ایالات برسد و همچنین در موقع اردوکشی معطلی به وجود نیاید، راه هایی در ایران و ممالکت تابعه ایران ساخته شد. مشهورترین این راه ها راهی بود که از سارد به شوش و از آن جا تا پایتخت کشیده شد. طول این راه 2400 کیلومتر بود. راه دیگری از ممفیس پایتخت سابق مصر به شهر کوروش در کنار رود سیحون کشیده شده بود. این جاده ها مورد بازرسی و مراقبت قرار می گرفتند و کاروان ها هم از آنها عبور می کردند. در نتیجه مبادلات تجاری بین ایالات تسهیل شد و میزان تجارت هم افزایش یافت. این راه ها تا مدت ها در شاهنشاهی برجای ماندند.
-در راه هایی که احداث شد منازل و مهمانخانه هایی ایجاد شد.
-در راه ها چاپارخانه هایی احداث شد که در آنها به اندازه کافی اسب وجود داشت.
-چاپارهای دولتی احکام دولت را از مرکز به نزدیک ترین چاپارخانه و و سپس چاپارخانه بعدی و بعدی می رساندند. به این ترتیب چاپارها شب و روز در حرکت بودند و فرمان های دولت با سرعت به جایی که لازم بود می رسید. در این چاپارخانه ها اسب های تازه نفس یدکی برای پیک های شاهی همواره مجهز بودند.
-در راه هایی که از کوهستان می گذشت ساخلو (قشون محلی) کافی وجود داشت.
3-تشکیل لشکرهایی با وظایف خاص
-مورخان یونانی از لشکری به نام جاویدان صحبت کرده اند که هیچ گاه از تعداد آنها کاسته نمی شد و فوراً جاهای خالی شان پر می شد. تعداد افراد این لشکر زبده و همیشه آماده که به محض صدور فرمان حرکت می کردند ده هزار نفر بوده است. این لشکر امنیت را حفظ می کرده است.
-لشکری متشکل از 4 هزار نفر پیاده و سواره از پایتخت و قصر سلطنتی حفاظت می کرده اند.
4-سامان دادن به مالیات ها
-قبل از سلطنت داریوش شیوه مشخصی برای گرفتن مالیات وجود نداشت و والی ها هر چه می خواستند می گرفتند. داریوش به این کار سر و سامان داد.
-به طور دقیق معلوم نیست ملاک اخذ مالیات چه بوده. گفته می شود از جمله روش های اخذ مالیات این بوده که این که هرکس مالک چه مقدار زمین است ثبت می شده و سپس بر این اساس مالیات مقرر می شده است.
-به گفته هرودوت برای هر ایالت مبلغی مقرر شده بود که همه ساله دریافت می شد. این مالیات ها نقدی و جنسی بوده است.
-به گفته پلوتارک یونانی، داریوش عقیده داشت چون والی ها برای مخارج خودشان از مردم عوارض می گیرند باید مالیات را کم کرد تا بر مردم فشار وارد نشود.
5-وصل کردن دریای مدیترانه به دریای سرخ
-داریوش زمانی که در هند اقامت داشت مشاهده کرد که تجارت مصر و سوریه و .. با هند از راه خشکی مشکل است و حمل و نقل گران تمام می شود. بنابراین فرمان داد دریای مدیترانه از طریق یکی از شعبه های رود نیل به دریای سرخ وصل شود.
6-ضرب سکه طلا
-داریوش به منظور تسهیل تجارت و دادو ستد از طلا سکه زد که این سکه ها به عنوان پول در تمام ممالک ایران رواج داشت. نام این سکه دَریک بود.
-اولین بار در نیمه قرن هفتم قبل از میلاد در لیدیه سکه زده شد ولی در ایران سکه داریوش اولین سکه محسوب می شود.
-عیار سکه هایی که در زمان داریوش ضرب شد خیلی بالا بود چون داریوش می خواست سکه های او از طلای خالص باشد.
ایجاد بناهای مختلف
در زمان داریوش بناهای زیادی ساخته شد و او در این زمینه پرکار بود. در زمان وی مجموعه کاخ های عظیمی در شهرهای تخت جمشید و شوش بنا شد. همچنین معابد و سیستم های آبیاری در سراسر امپراتوری ساخته شد. در مصر نیز کانالی ساخته شد که از رود نیل به دریای سرخ کشیده می شد.
داریوش مؤمنی معتقد به دین زرتشتی بود و احساس می کرد اهورا مزدا پادشاهی را به او اعطا کرده است. اما این امر موجب نشد آزادی مذاهب در امپراطوری زیر پا گذاشته شود.
داریوش مکرر از اهوارمزدا یاد می کند و او را کسی می نامد که آسمان و زمین را آفریده و قدرت را به او اعطا کرده. می گوید که اعمال پادشاه مورد تصویب و تجویز خدای بزرگ است. این به معنای اطاعت و انقیاد محض است اما نه در زمان داریوش و نه در کل دوره هخامنشیان، کشور بر بنیاد دین استوار نبود. همین عقیده که وی به اراده اهورامزدا بر تخت سلطنت نشسته نوعی وحدت را میان پارس ها ایجاد می کرد.
داریوش اهمیت زیادی برای اجرای عدالت قایل بود و قوانین زمان او مدتی دراز پس از شاهنشاهی اش برقرار ماند. هرودوت می نویسد قضات شاهی که از میان پارسیان انتخاب می شوند وظیفه خود را تا دم مرگ انجام می دهند مگر این که به خاطر برقرار نکردن عدالت از کار برکنار شوند. آنها در محاکم داوری می کنند، قوانین ملی را تعبیر و تفسیر می کنند و درهمه امور تصمیم می گیرند.
حقیقت و عدالت موضوعاتی هستند که داریوش در کتیبه های متعدد خود آنها را توصیه کرده است.
وی می گوید اهورامزدا مرا یاری فرمود چنان که همه بغان و اهورامزدا مملکت مرا از هجوم (دشمن)، از محصول بد، از دروغ محفوظ دارند.
ملل مغلوب مانند بابل به موازات قوانین داریوش قوانین خاص خود را نیز حفظ کردند.
حس ملی گرایی به منتهای درجه در داریوش وجود داشت. به گفته هرودوت همه قوم پارس دلبستگی میهنی داشتند. به گفته وی یک پارسی هرگز از خدای خود نیکی ها را برای شخص خودش تقاضا نمی کند. بلکه او سعادت را برای تمام ملت پارس و برای شاه درخواست می کند و خود را مشمول این دعای عام می داند.
داریوش شخصاً به کاشت درختان و انواع جدید آنها علاقه مند بود. نامه ای از او در دست است که دستور می دهد در آسیای صغیر و روسیه گیاهان و درختان شرقی را بکارند. وی می نویسد من نیت شما را در بهبود بخشیدن کشورم به وسیله انتقال و کاشت درختان میوه دار در آن سوی فرات، در بخش علیای آسیا، تقدیر می کنم.
این علاقه مندی داریوش به اقتصاد سیاسی دولت ایران مربوط بود که می خواست با کاشت گیاهان وضع زندگی اتباع شاهنشاهی بهتر شود. به عنوان مثال ایرانیان کوشیدند در دمشق نوعی انگور که در دربار بسیار مورد توجه بود را بکارند و همچنین نخستین درختان پسته حلب (در سوریه) به وسیله ایرانیان وارد این شهر شد.

چاپ
3238 رتبه بندی این مطلب:
5.0

مدیر ارشد رایشمندمدیر ارشد رایشمند

سایر نوشته ها توسط مدیر ارشد رایشمند
تماس با نویسنده

نوشتن یک نظر

این فرم نام، ایمیل، آدرس IP و نظرات شما را جمع می کند تا بتوانیم نظرات شما را در وب سایت پیگیری کنیم. برای اطلاعات بیشتر، قوانین و مقررات و سوالات متداول ما را بررسی کنید، در آنجا اطلاعات بیشتری در مورد نحوه و چگونگی ذخیره اطلاعات شما در اختیار شما قرار می دهیم.
افزودن نظر

انتخابگر پوسته

ارتباط با نویسنده

x