حالات نفسانی والد، کودک، بالغ
تحلیل رفتار متقابل می گوید هر کدام از ما سه حالت نفسانی والد، کودک و بالغ داریم و این نقش ها را در روابطمان با یکدیگر بازی می کنیم. ما حتی این کار را در مکالمات درونی مان هم انجام می دهیم.
تحلیل رفتار متقابل مدلی از افراد و روابط است که در طول دهه 1960 به وسیله دکتر اریک برن مطرح شد.
والد
اگر در زمان هایی رفتار، افکار و احساسات یک فرد درست شبیه یکی از والدین و یا کسانی که جانشین آنها بودند باشد وی در حالت نفسانی والد خود قرار دارد.
دو شکل از والد وجود دارد که ما می توانیم نقش آنها را بازی کنیم.
والد مهربان و تغذیه کننده که دلسوز و نگران است و اغلب به صورت مادر ظاهر می شود (اگر چه مردان هم این نقش را بازی کنند). این والد به دنبال این است که کودک را راضی و خرسند نگه دارد و پناهگاهی امن و عشقی بی قید و شرط برای فرونشاندن مشکلات کودک ارایه می کند.
والد دیگر والد کنترل کننده (مستبد) است که تلاش می کند کودک را آن گونه که خودش می خواهد باشد بسازد. شاید ارزش ها و یا باورها را منتقل کند یا به کودک کمک کند جامعه را بفهمد و در آن زندگی کند. همچنین ممکن است قصد منفی داشته باشند و آن این که از کودک به صورت یک فرد کتک خور یا بدتر از آن استفاده کند.
بالغ
اگر رفتار، افکار و احساسات یک فرد در واکنش به مسایل این مکانی باشد و از تمام توانایی هایش به عنوان فردی بزرگسال بهره گیرد، در حالت نفسانی بالغ خود قرار دارد.
بالغ در ما فرد منطقی و رشد یافته ای است که مستدل و قاطع سخن می گوید، نه تلاش می کند کنترل کند و نه واکنش تهاجمی نسبت به دیگران دارد. بالغ با خودش راحت است و برای بسیاری از ما، خود ایده آل ما است.
کودک
اگر در زمان هایی رفتار، افکار و احساسات یک فرد درست مانند زمان کودکی او باشد در این صورت در حالت نفسانی کودک خود قرار دارد.
سه نوع نقش کودک وجود دارد که ما می توانیم بازی کنیم. کودک طبیعی که به میزان زیادی از خود ناآگاه است و ویژگی اش سروصداهای غیر کلامی (مانند یوهو و غیره) است. کودک طبیعی بازی را دوست دارد، فکر باز دارد و از نظر احساسی و فیزیکی آسیب پذیر است.
پرفسور کوچک کودک کنجکاو و کاوش گری است که همیشه در حال تلاش در زمینه امور جدید است (اغلب به خاطر والد کنترل کننده دلخور می شود). او همراه با کودک طبیعی کودک آزاد را تشکیل می دهد.
کودک تطبیقی به جهان پیرامونش واکنش نشان می دهد. یا خودش را تغییر می دهد تا با فشارهایی که احساس می کند سازگار شود یا بر ضد آنها طغیان می کند.
ارتباطات (معاملات)
وقتی با فرد دیگری ارتباط برقرار می کنیم می توانیم از هر یک از 3 حالت نفسانی خود استفاده کنیم و فرد دیگر هم با هر یک از این حالات نفسانی پاسخ می دهد. این تبادل ارتباطی رابطه متقابل نامیده می شود.
وقتی دو نفر با هم ارتباط برقرار می کنند، هر مبادله ای یک معامله است. بسیاری از مشکلات ما از معاملات ناموفق ناشی می شود.
طبیعی است که والدین با کودکان صحبت می کنند، چراکه این نقش آنها در مقام پدر و مادر است. آنها می توانند با والدین و بزرگسالان دیگر هم صحبت کنند، اگر چه موضوع صحبت آنها هنوز هم کودکان باشد.
والدین تغذیه کننده با کودک طبیعی صحبت می کنند و والدین کنترل کننده با کودک تطبیقی صحبت می کنند. در واقع بخش های شخصیت ما به وسیله نقش مقابل خود برانگیخته می شوند. بنابراین اگر من به صورت یک کودک تطبیقی عمل می کنم، به احتمال زیاد والد کنترل کننده را در فرد دیگر برمی انگیزم.
ما بازی های زیادی را هم بین این موقعیت ها انجام می دهیم. آداب مختلف از سلام و احوال پرسی گرفته تا مکالمات کامل (مانند آب و هوا) از جمله این بازی ها است. اینها چیزهای از پیش ضبط شده یا پیش نویس هایی هستند که بازی می کنیم. این بازی ها به ما حس کنترل و هویت می دهند و اطمینان می دهند که هنوز جهان خوب است.
بازی های دیگری نیز وجود دارند که می توانند منفی و مخرب باشند و ما آنها را بیشتر از روی حس عادت و اعتیاد انجام می دهیم تا لذت مفید.
تضاد
معاملات مکمل (تکمیل کننده یکدیگر) وقتی رخ می دهند که هر دو نفر در یک سطح باشند (والد با والد صحبت می کند و غیره). در اینجا، هر دو اغلب یکسان فکر می کنند و ارتباط آسان تر است. مشکلات معمولاً در معاملات تقابلی رخ می دهند که هر یک در سطحی متفاوت صحبت می کنند.
گفتیم که والد یا تغذیه کننده است یا کنترل کننده و اغلب با کودکی صحبت می کند که در پاسخ دادن یا تطبیقی است یا طبیعی. وقتی دو نفری که با هم ارتباط برقرار می کنند هر دو به صورت والد با کودک دیگر صحبت می کنند، سیم های ارتباطی آنها قطع می شود و نتیجه کشمکش است.
والد کنترل کننده فرد دیگر را به وضعیت کودک بودن دعوت می کند و ممکن است فرد مقابل با خواسته او همنوایی کند. یک یک خطر هم وجود دارد و آن این که فرد مقابل یک کودک نافرمان تطبیقی و طغیان گر بشود. همچنین ممکن است حالت های والد مخالف یا بزرگسال را به خود بگیرد.
خط ارتباطی ایده آل برای مکالمه منطقی این است که خودمان و شخص دیگر را به سطح بالغ حرکت دهیم .
البته برای این که شخصیت سالم و متعادلی داشته باشیم به هر سه تای این حالات نفسانی نیاز داریم تا از عهده زندگی برآییم. به عنوان مثال در حالت نفسانی کودکی خود، به خلاقیت و خودانگیختگی ای که در دوران کودکی از آن بهره مند بودیم دسترسی داریم. همچنین به طور خودکار آداب غذا خوردن و احترام را رعایت می کنیم.
اما گاهی اوقات همین حالت نفسانی کودک حالت تخریبی می گیرد. به عنوان مثال در کودکی در خانواده ما احساسات خاصی تشویق می شده و احساسات دیگر دفع می شدند. ما برای به دست آوردن نوازش تصمیم گرفتیم تنها احساسات مجاز را حس کنیم و این تصمیم را به صورت ناخودآگاه گرفتیم و حالا هم در بزرگسالی آن را ادامه می دهیم.
ممکن است من در گذشته به خاطر خودنمایی از مادرم سیلی خورده باشم برای همین حالا هم وقتی می خواهم در جمع صحبت کنم سرخ می شوم و دچار لکنت می شوم و با خودم می گویم نمی توانم خوب صحبت کنم. در حالی کهه در وضعیت واقع گرایانه این زمانی و این مکانی من کاملاً توانایی صحبت کردن دارم و مشکل ندارم.
مثالی ملموس از حالات نفسانی کودک، بالغ، ولد
اگر به 24 ساعت گذشته فکر کنیم می توانیم مثال هایی از حالات نفسانی کودک، والد و بالغ را به یاد بیاوریم.
با این مثال سه حالت نفسانی کودک، بالغ، والد مشخص می شود.
راننده ای در خیابانی پرترافیک مشغول رانندگی است. او با توجه به علایم رانندگی و اتفاقاتی که در خیابان ها رخ می دهد خودروش را کنترل می کند. در این وضعیت در حالت نفسانی بالغ خود قرار دارد.
خودروی دیگری به سرعت جلویش می پیچد و راننده ما از این که دو خودرو با هم تصادف کنند دچار وحشت می شود و از سرعتش می کاهد تا از تصادف دو خودرو جلوگیری کند.
وی در تمام این مدت در حالت نفسانی بالغ قرار دارد و ترس به او کمک می کند با سرعت بیشتری واکنش نشان دهد و از برخورد خودروها جلوگیری کند.
اما بعد از این که ماجرا به خیر می گذرد لب هایش را به نشانه اعتراض می گزد، سر تکان می دهد و به سرنشینان خودروش می گوید نباید به چنین کسانی اجازه رانندگی داد. او در این لحظه به حالت نفسانی والد خود تغییر مکان داده. یعنی زمانی که دختر کوچکی بود و اغلب اوقات در خودرو کنار پدرش می نشست و به او در حالی که اعتراض خود را به تخلف رانندگان دیگر با تکان دادن سر و گزیدن لب ها نشان می داد نگاه می کرد.
بعد یاد اداره اش می افتد و به ساعتش نگاه می کند و می بیند که به خاطر ترافیک سنگین به جلسه مهمی که با رئیسش داشته دیر می رسد. قلبش فرو می ریزد و از وحشت چشمانش از حدقه بیرون می زند. اینک به حالت نفسانی کودک خود وارد شده.
او در کودکی خاطراتی از دیر رسیدن به مدرسه و این که معلم تنبیهش کند داشته. درواقع در بزرگسالی بعضی از رفتارهایی را انجام می دهد که به عنوان یک دختر مدرسه ای داشته. گاهی این خاطرات کودکی مدفون شده اند و برای این که بتوان آنها را به بخش آگاه آورد زمان طولانی تری لازم است و حتی شاید به روان درمانی نیاز باشد.
حالا به راننده خودمان برگردیم. راننده با خود فکر می کند رییس من یک خانم منطقی است و می تواند بفهمد چرا دیر کرده ام و من می توانم این دیر کردن خودم را جبران کنم. بعد دستش را از جلوی دهانش برمی دارد و سرنشینان خودرو آرامش را در چهره او می بینند. خنده او خنده واقعی یک زن بزرگسال رشد یافته است و با خنده های عصبی یک کودک وحشت زده متفاوت است.