تا نابودی جهان هستی چقدر زمان باقی است؟
ثبتنام
ورود | ثبت نام
صفحه اصلی
مطالب علمی
گفتمان علمی
بحث و گفتگو
دانلود منابع علمی
خانه
مقالات
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
ادبیات فارسی
,
شعر و غزل
,
دیوان حافظ
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
تاریخ انتشار:
1395/12/05
نام نویسنده:
SuperUserAccount
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
زردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
ای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کی
ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم
مطالب مرتبط
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
سلامی چو بوی خوش آشنایی
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
شما در پاسخ به
نظر شما اضافه شد، اما ابتدا باید تایید شود.
نظر خود را برای ما بنویسید
*
نام و نام خانوادگی
لطفا نام خود را وارد کنید
*
ایمیل
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد کنید
لطفا آدرس ایمیل معتبر وارد کنید
*
متن پیام
لطفا یک نظری بنویسید
ثبت و ارسال